باز آفتاب داغ، باز گرما!

 

                                                                                 لاله حسین پور

 

دوباره آمد فصل تابستان. به جرئت می توان گفت که در هیچ جای دنیا، فصل تابستان و گرما الزاما با فصل سرکوب، کتک و دست گیری همراه نمی شود. شاید به طور اتفاقی، جامعه ای توسط دیکتاتوری حاکم بر آن، دریک تابستان داغ سرکوب گردد، اما در کشور ما یک دور مسلسل است که هر سال اتفاق می افتد.  هر تابستان و هر هجوم گرما نیروهای سرکوب را هدف مند به خیابان ها می ریزد تا زنان و دختران "بدحجاب" و گاها پسران را نیزدنبال کرده، آن ها را کتک زده، تحقیر کند، جریمه  ببندد و یا به زندان بیاندازد. و هر سال همین داستان تکرار می شود.

 

رژیم جمهوری اسلامی بعد از 33 سال هنوز نتوانسته اجرای این حکم اسلامی را در جامعه تثبیت کند و هم چنان در حال جنگ است. آن هایی که با میل و خواسته و اراده خود حجاب بر سر دارند، به جای خود. اما بیایید آمار بگیریم که چند درصد جامعه ضد حجاب اجباری هستند. طبعا نیروی عظیمی در آن جای می گیرد. نیرویی که هرگز به حساب نیامد و هرگز سازمان دهی نشد و خواسته های شان به هیچ انگاشته شد. گویی مطالبه آزادی پوشش یکی از درخواست های (بخشی) جوانان ما نیست. و اگر هم هست، لابد ارزشی ندارد و نباید برایش برنامه ریخت، نباید تئوریک بحث کرد و می باید سکوت کرد. چرا که مقابله با حجاب در جامعه ما تابو است. اما جالب این جاست که 33 سال است که با این تابو مبارزه می شود، اما جنبش های اجتماعی و مدنی ما و مهم ترین شان جنبش زنان،  یا به تابو بودن آن دامن می زنند و یا با سکوت از کنار آن می گذرند. سکوت را آن گاه می شکنند که بحثی جدی در مقابل حجاب گشوده شده و در چنین حالتی با توسل به استدلال های گوناگون نشان می دهند که جامعه طرف دار حجاب بوده و گویا با میل خود حجاب را برگزیده است و فراموش می کنند که این خواست نه تنها برحق است، بلکه یکی از داغ ترین و مؤثرترین مطالبات برای سازمان یابی جنبش های مدنی و اجتماعی جوانان است.

اگر استدلال این است که مطالبه آزادی پوشش منحصر به بخش معینی از جامعه است و نه همه . مگر مطالبات دیگر نیز چنین نیستند؟ بسیاری از درخواست هایی که مطرح می شوند، به بخش کوچکی از جامعه تعلق دارند و هنوز در تمام بخش های جامعه مطلوبیت خود را به اثبات نرسانده اند.

 

بحث بر سر حق آزادی پوشش است. درچنین بحثی، حجاب نیز در همین زمره قرار می گیرد. هر کس آزاد است خود را در چادر و چاقچور بپیچد یا به هرصورتی که مایل است لباس بر تن کند. اما این امر نیزنافی شروع بحث بر سر دلایل و ریشه های وجودی حجاب نیست. جامعه ای که ارزش ها، مفاهیم و تابوهای حاکم را به بحث نگذارد و مورد سئوال قرار ندهد، جامعه ای ست مرده و ایستا. چنین جامعه ای وجود خارجی ندارد، چه بخواهیم، چه نخواهیم.  نمی توان به بهانه تعامل، هم زیستی ووحدت، بحث درباره حجاب را به پستوها راند و سکوت اختیار کرد و نه تنها سکوت، بلکه در مقابل هر بحثی که حجاب را به چالش می کشد، ایستاد و آن را تئوریزه کرد و آنقدر چشم ها و گوش ها را بست که گویی، حجاب پوشش اختیاری زنان ایران بوده و صد لعنت به رضا شاه (که با هزار لعنت نیز موافقم!) که این پوشش را به اجبار از سر زنان برداشت!

 

بیایید یک بار برای همیشه روشن کنیم که تمام مصائب ما از ارزشی به نام "وحدت" و تابویی به نام "اختلاف" است. چرا؟ چون اختلاف مترادف است با جنگ، زد و خورد، خشونت و جدایی. و وحدت یعنی دوستی، یک دستی، و همه با هم. واگرایی نفرین می شود و عدم هم دلی خیانت محسوب می گردد. غافل از این که هیچ وحدتی بدون سرکوب، بدون دیکتاتوری و بدون اطاعت یا سکوت حاصل نمی شود. اختلاف یعنی مخالف یک دیگر بودن. یعنی حق مخالفت داشتن، یعنی دو جنبه یک حقیقت را آن قدر باز کنیم  تا نتیجه دیگری از آن بگیریم. یک قانون طبیعی  به نام تز و آنتی تز و سنتر را خوب می شناسیم، اما در حوزه نظری، ایدئولوژی و غیره اختلاف را برنمی تابیم و از نتیجه باشکوه برخورد دو نظر مخالف واهمه داریم.

 

طرف داران و مخالفین حجاب می توانند این بحث را چه به لحاظ تاریخی و ریشه به وجود آمدن آن، چه به لحاظ سیاسی و ایدئولوژی بررسی کرده و بر این پدیده روشنایی افکنند. ما نه تنها 33 سال است که دیر کرده ایم، بلکه می بایست این بحث را از همان زمان که حجاب به ضرب زور از سر زنان برداشته شد، آغاز می کردیم. اختلاف بر سر پدیده حجاب و بحث درباره آن، اختلافی ست مثبت و آگاه گرانه. از ارائه این بحث به دلیل واگرایی در جامعه و عدم هم دلی نهراسیم. در این جا باید تأکید کرد، به دلیل مخالفت بخش بزرگی از دختران و زنان با حجاب اجباری، سکوت در مقابل آنان نیز به واگرایی در جامعه دامن می زند. این واگرایی واقعیت موجود بوده و حضور ملموس دارد، پس بیاییم به طور شفاف این بحث را باز کنیم.

 

 

ممنوعیت برقع در فرانسه

اگردولت فرانسه برقع را ممنوع اعلام کرده، نه به خاطر زنان و تحقیری که از این راه می شوند، بلکه صرفا ترس از بنیادگرایی است که  به شکل تروریسم خودنمایی می کند. تو گویی بنیادگرایی و تروریسم زیر برقع زنان سازمان دهی می شود. سئوال این جاست، مردان را که شاید 90 درصد تروریست ها را تشکیل می دهند، چگونه می خواهد بدون برقع شناسایی کند؟

جوامع امپریالیستی از بررسی دلایل رشد تروریسم، بنیادگرایی و به همان نسبت حجاب و برقع طفره می روند و چنین مظاهری را نه معلول، بلکه عامل می دانند و نقش سیاست های استثمارگرانه خود را که مستقیم و غیر مستقیم به تروریسم و سایر نشانه های آن دامن می زند،  پشت پرده دمکراسی دروغین خود و اشاعه عدالت تزویری خود در جهان مخفی می کنند.

 

 درثانی فرهنگ حجاب و برقع در آن بخش از مسلمانان افراطی آن چنان رسوخ کرده که با ممنوع کردن آن تنها دختران و زنان را از تحصیل و یا حتی زندگی درکشورهای اروپایی محروم کرده و همین دختران به دلیل ممنوعیت برقع، بسیار بیشتر از گذشته به طور مخفیانه به کشور خود فرستاده شده و هر چه سریع تر به تیغ "ختنه" و نقص عضو جنسی محکوم گشته و هرچه زودتر به ازدواج اجباری با مردی هم سن پدر خود در می آیند.

شاید این قانون بسیاری از دختران و زنان را که به ضرب زور از جانب پدران، برادران و همسران شان برقع بر سر می افکنند، خوش حال کند و بسیاری از مردان را عصبانی، اما نتیجه این که بسیاری از همین زنان دیگر اجازه خروج از خانه را پیدا نخواهند کرد.

 نتیجه تلخ این قانون نشان می دهد که مبارزه سرکوب گرانه با یکی از مظاهر تحقیر زنان نیز به ذلت بیشتر زنان منجر می شود. چنین امری خود نشان گر ناصحیح بودن این نوع مبارزه است.

 

آزادی پوشش یا حجاب؟

برای مقابله با حجاب اجباری ابتدا می بایست برای آزادی پوشش جنگید. هم چنان که برای آزادی مذهب و ایدئولوژی، آزادی عقیده و بیان و هر آزادی دیگر جنگیده می شود. هم زمان و موازی با آن می بایست بحث های ریشه ای و روشن کننده درباره چگونگی و چرایی پدیده حجاب را آغاز کرد. نه تنها درباره حجاب، بلکه درباره مذهب نیز می بایست بحث را آغاز کرد. و بحث در باره هر تابوی دیگری را نیز می توان دامن زد و از آن نترسید. ترس از به هم ریختن وحدت در جامعه، ترس از "کفرگویی" و طرد شدن از جمع و......... . واقعیت این است که طرف داران آزادی پوشش، حجاب را نیز در خود جای می دهند، این اما طرف داران حجاب هستند که آزادی پوشش را برنمی تابند.

 

باید روشن باشد که ما هنوز در امروز زندگی می کنیم. امروزی که حجاب هم چنان اجباری است و با سرکوب بر سرها هموار می شود. امروزی که آزادی هنوز در زنجیر حکومت تکه پاره می شود. هنوز حکومتی تمامیت گرا و دیکتاتور داریم  و با یک حکومت سکولار فاصله زیادی داریم. امروزی که انتگراسیون در جامعه بی معنا و بی هویت شمرده شده و تنها یک رشته نازک از مذهب اسلام بر تمامی آحاد جامعه حکومت می کند. بنابراین محور بحث را بگذاریم روی مقابله با وضعیتی که امروز عرصه زندگی را تنگ کرده است. برای فردایی که سکولاریسم پیاده شود، بحث فراوان است.